چشمهایم در هوایت خیره بر در مانده است
باز هـم در آرزویت چشمهــا تر مـانــده است
چند سالی می شود کز من جدا هستی ولی
عشق بی نام و نشانت باز در سـر مانـده است
می روم تا آسمان در آرزوی دیدنت
درقفس های زمینی عشق بی پرمانده است
در زمین در سرزمین جبـــــــــــــــری آدم هنوز
چون مترسک از من و تـو باز پیکر مانده است
تا همیشه من اسیــــــــــر ساعت دیـواریــــم
در عبـور لحظه ها یک لحظه آخـر مانده است
کاش می شد بگذری از چشمهایم لحظه ای
چشمهایـم در هوایت خیـره بر در مانده است
فرهاد مرادی
:: موضوعات مرتبط:
شعر عاشقانه ,
,
:: بازدید از این مطلب : 874
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4