یک وزیری داخل ماشین نشست/کیف وگوشی دفتر ودستک بدست
کم کمک با شوفرش دمساز شد/بـاب صحبـت بیــن آن دو بـاز شد
آن وزیـــر از ارز با رانــده گفت/ شوفر از گاز وکلاچ و دنده گفت
شوفر از فرسایش لاستیک گفت/شیخ از پیمان آتلانتیک گفت
آن وزیر از ارز گفت و از دلار/ شوفـر از نــرخ بلیـط لاله زار
گفت میدانی سقوط ارز چیست/یا پزشکان بدون مرز چیست
چیست اصـل پادمان و پـرتکل/ چیست قانـون جزا و جزء و کل
گفت ما را با سیاست کارنیست/ کارمردان این قر و اطفار نیست
گفت با راننده ی خود آن وزیر/ ای عزیـز بی خیـال سر به زیر
با سیاست هرکسی نا آشناست/حول وحوش نصف عمرش برفناست
مدتــی بگذشت از این ماجـرا / آن وزیر از مسندش شد کله پا
مدتی را بی هدف در خانه بود/تا مگر پستی بگیـــرد زود زود
مثل خود را او فراوان دیده بود/ طالع خـود را چو آنان دیده بود
چون می آوردندشان از صدر زیر/یا معاون می شدند و یا سفیر
از قضــای روزگار و بخت شـور/همچنان از کار دولت ماند دور
مدتی در منــزلش بی کار بـود/فکر و ذکرش پاکت سیگار بـود
عصر جمعه حول و حوش انقـلاب/چرخ میزد در خیابان بی حساب
از قضــا راننده را در راه دیـد/ با وی از احوال خود گفت و شنید
گفت دیگر در بساطـم آه نیست/بعد ازاین ازهیچ کار اکراه نیست
قلب شوفر مهربان و صاف بود/خیر خواه وخوب و با انصاف بود
گفت دارم یک رفیـــق منعطـف/ صاحب یک خودروی "تهران الف"
با رفیـقــم ساعتــی دیــدار کن/ بعد از آن با خـودروی او کار کن
شیـخ با راننـده فرمود ای عمو/ لطـف داری تـو ولی تصدیق کو
گفت تصدیق از اساس کار ماست/چون نداری کل عمرت بر فناست
:: موضوعات مرتبط:
شعر طنز ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1141
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2