جـان و دل پـر درد دارم هم تـو در من مینگر
چـون تــو پیــدا کــردهای این راز پنــهان مـرا
ز آرزوی روی تــو در خـون گـرفتـم روی از آنک
نیست جـز روی تـو درمان چشم گـریـان مـرا
گـرچه ازسرپای کـردم چون قلم درراه عشق
پـا و سـر پیـــدا نیـــامـد ایـن بیــــابــان مـرا
گــر امیــد وصـل تــو در پـی نبــاشد رهبـرم
تـا ابــد ره درکشـد وادی هجــــــــــران مـرا
چون تو می دانی که درمان من سرگشته چیست
دردم از حـد شد چه میسازی تـو درمـان مـرا
جـان عطار از پریشـانی است همچون زلف تو
جمـع کن بـر روی خــود جـــان پـریشــان مـرا
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: برچسبها:
عطار ,
راز پنهان ,
:: بازدید از این مطلب : 877
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0