چه اشکالی داره،من به عنوان یک دختـر،زیبــا بچرخم؟


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



یکی از سوالاتی که خیلی از دختــران می پرسند این است که:

چه اشکالی داره،من به عنوان یک دختـر،زیبــا بچرخم؟مگه زیبــا بودن و زیبــا پوشیدن بده؟

همه آدمها به خصوص زنان،دوست دارند در چشم بقیه زیبــا باشن.

چـرا با حجـاب جلوی زیبــایی اونها گرفته می شه؟

من اگه الآن از جوونیم استفاده نکنم،کی استفاده بکنم.

آقا من میخوام بگم من خوشگلم!!!

مگر این زیبــایی را خــدا به من نداده است؟

من میخواهم زیبــایی هایم را هم به دیگـران نشان بدهم و بقیه را در زیبــایی های خودم شریک کنم.

امّا یک نکته را مد نظر قـرار نداده اند و آن این است که:

وقتی آرایش و لباس یک شخص موجب تزلزل خانواده ها بشود؛همه باید مراعات بکنیم.

(علت این امـر را از اینجـا بخوانید)

نه اینـکه من به خاطـر اینکه دوست دارم زیبــایی خـودم را بـا دیگــران تقسیـم بکنم،و بقیه هم بفهمند من

خوشگل هستم،دست به هرکاری بزنم.مـا حق نداریـم در هر چیــزی با دیگـران شریک باشیم.

 

به این داستان توجه کنید:

در یک شب سرد زمستانی یک زوج سالمند وارد رستوران بزرگی شدند.

آنها در میان زوج های جوانی که در آنجا حضور داشتند بسیار جلب توجه میکردند.

بسیاری از آنان،زوج سالخورده را تحسین میکردند و به راحتی می شد فکرشان را از نگاهشان خواند:

نگاه کنید،این دو نفر عمری است که در کنار یکدیگر زندگی می کنند و چقدر در کنار هم خوشبختند.

پیـرمرد برای سفارش غذا به طرف صندوق رفت.غذا سفارش داد،پولش را پرداخت و غذا آماده شد.

با سینی به طرف میـزی که همسرش پشت آن نشسته بود رفت و رو به رویش نشست.

یک ساندویچ همبرگر،یک بشقاب سیب زمینی خلال شده و یک نوشابه در سینی بود.

پیـرمرد همبرگر را از لای کاغذ در آورد و آن را با دقت به دو تکه ی مساوی تقسیم کرد.

سپس سیب زمینی ها را به دقت شمرد و تقسیـم کرد.

 

مشتریان دیگر با ناراحتی به آنـها نگاه میکردند و این بار به این فکر می کردند که آن زوج پیـر احتمالاً آن قدر

فقیـر هستند که نمی توانند دو تا ساندویچ سفارش بدهند.

مـرد جوانی از جـای خـود برخواست و به طـرف میــز زوج پیـر آمد و به پیـرمـرد پیشنهاد کرد تا برایشان یک

ساندویچ و نوشابه بگیرد.

امّا پیـرمـرد قبول نکرد و گفت:همه چیـز رو به راه است،ما عادت داریم در همه چیــز شریک باشیم.

مــردم کم کم متوجه شدند در تمام مدتـی که پیـرمـرد غـذایش را میخورد، پیــرزن او را نگاه میکند و لب به

غذایش نمی زند.

بار دیگـر همان جـوان به طـرف میـز رفت و از آنها خواهش کـرد که اجـازه بدهند یک ساندویچ دیگـر برایشان

سفارش بدهد و این دفعه پیـرزن توضیح داد:

مـا عادت داریم در همه چیــز با هم شریک باشیم.

همین که پیـرمرد غذایش را تمام کرد،مـرد جـوان طاقت نیـاورد و باز به طرف میـز آن دو آمد و گفت:

می توانم سوالی از شما بپرسم خانم؟ پیــرزن جـواب داد:بفرمایید.

چرا شما چیـزی نمی خـورید؟

شما که گفتید در همه چیــز با هم شریک هستید،منتظر چه چیزی هستید؟

 پیـــرزن جواب داد:منتظر دنـدانـها!!!

 

شریک کردن دیگـران در همه چیـز خیلی جالب نیست.

باید عاقلانه تصمیم بگیــریـم نـه دل خـواهانه!!!

 

http://efaf.mihanblog.com




:: موضوعات مرتبط: داستان کوتاه , طنز , ,
:: برچسب‌ها: ساندویچ , زیبــابودن , آرایش دختـران , استفاده از جـوانی , مشتـرک بودن , ,
:: بازدید از این مطلب : 1185
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : یک شنبه 10 فروردين 1393
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان Harmonic... و آدرس bahram3.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com