رفتی تـو و زینبت ز غـم می سوزد
آتـش ز نــوایـش بـه دلــــم افــروزد
ایـن خـانـه عـزاخانـه شـود بـار دگر
هـر گـاه نـگاه خـود به در می دوزد
آه زهـــرا تـا ابـد جــاری بـود
دست مـولا تشنـه یـاری بـود
چون علی شد بی کس و بی هم نفس
گفت یـا زینب به فریادم برس
دیگر آن خنـدهی زیبـا به لب مولا نیست
همه هستند ولـی هیـچ کسی زهـــرا نیست
قطرهی اشک علی تـا به تـه چاه رسید
چاه فهمید که کسی همچو علی تنها نیست
چو می اُفتد بـه چشمم گاهواره
نفس میگـردد از غـــم پُـر شماره
الهـی کاش محسن در بـــرم بـود
نمی شد قلبـم از کین پـاره پـاره
امشب دل سنـگ کـوچه ها می گرید
یک شهر خموش و بی صدا می گرید
تشییع جنازه غریب زهــراست
تابوت به حال مرتضی می گرید
مدینه از چـه این سان بی قراری
تــو هـم از داغ زهــرا سوگـواری
مدینـه دیــده ای جـز زینب من
کند یک چار ساله خانه داری
بـاد پاییــزی اگر بـرگ خـزان را می برد
مهر زهـرا هم گنـاه شیعیان را می برد
آنان که بر این خانه هجوم آوردند
در خـاک نهـــال کینـه را پـروردند
در کعبه علی شکسته بتها شان را
اکنــون بـه در خــانـه تـلافــی کـردند
:: موضوعات مرتبط:
$M$ های مذهبی ,
مناسبت ها ,
,
:: بازدید از این مطلب : 748
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0