روزی عارفی پارچه ای بافت و در بافتن آن بسیار دقت کرد و آن را فروخت،به علت عیب هایی که داشت،خریدار آن را برگرداند.
عارف شروع کرد به گریستن،خریدار گفت ای فلانی من پشیمان شدم و آنرا با تمام عیب هایش می پذیرم و بدان راضیم،عارف گفت: گریه من از این نیست که تـو این پارچه را برگرداندی،بلکه از آن می گریم که در بافتن آن تلاش و دقت بسیار کردم و به سبب عیب های پنهانی،به من باز گردانده شد.
از بابت آن میترسم تا عملی که چهل سال در آن کوشیده ام را نپذیرند.
مردمی را می بینم،که به اندکی از دین بسنده می کنند و به اندکی از زندگی خرسند نیستند.
با یاری گرفتن از دیـن،از دنیــای شاهان بی نیـاز باش.
آنچنان که پادشاهان،با روی آوردن به دنیــا،از دین بـریـده اند.
(دیوان بابا فغانی ص۱۳۵)
==================================
عذرخواهی
معذرت خواهی همیشه به این معنا نیست
که تــو اشتباه کردی و حق با دیگـریست.
معذرت خواهی یعنی آن رابطه بیشتـر از غـرورت برایت ارزشمند است.
خط تیــــره
معلم می دانست فاصله ها چه به روزمان میآورند
که به خط فاصله می گفت:خط _ تیــــره
:: موضوعات مرتبط:
ادبیات ,
داستان کوتاه ,
,
:: بازدید از این مطلب : 525
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0