آرزو . . .


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



مردی به پیش زنش آمد و به او گفت:

"نمیدانم امروز چه كار خوبی انجام دادم كه یک جن به نزدم آمد و گفت كه یک آرزو كن تا من فردا برآورده اش كنم"

زن به او گفت:

"ما كه 16 سال اوجاقمون كوره و بچه ای نداریم،آرزو كن كه بچه دار شویم.

مرد رفت پیش مادرش و ماجرا را برای او تعریف كرد؛ مادرش گفت:

"من سالهاست كه نابینا هستم،پس آرزو كن كه چشمان من شفا یابد"

مرد از پیش مادرش به نزد پدرش رفت؛ پدرش نیز به او گفت:

"من خیلی بدهكارم و قرض و قوله زیاد دارم از اون فرشته تقاضای پول زیادی كن"

مرد هرچه كه فكر كرد هوای كدامشان را داشته باشد؟

كدام یک از این افـراد تقـدم دارند،زنـم؟ مــادرم؟ پـدرم؟

تا فردا راه چاره را پیدا كرد و با خوشحالی به پیش جن رفت و گفت:

 

آرزو دارم كه مـادرم بچـه ام را در  گهـواره ای از طــلا ببیند.

 

 




:: موضوعات مرتبط: داستان کوتاه , ,
:: بازدید از این مطلب : 618
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : سه شنبه 29 بهمن 1392
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان Harmonic... و آدرس bahram3.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com