با همه لحن خوش آوایی ام
در به در کــوچه تنــهایی ام
ای دو سه تا کوچه زما دورتر
نغمه تـــو از همه پـرشـورتر
کاش که این فاصله را کم کنی
محنت این قافلــه را کــم کنی
کاش که همسایه ما می شدی
مـــایــه آســایـه مــا می شدی
هر که به دیدار تو نائل شود
یک شبه حلال مسائل شود
دوش مرا حال خوشی دست داد
سینه مــا را عطشـی دست داد
نام تــو بــردم لبــم آتش گرفت
شعله به دامان سیاوش گرفت
نام تو آرامه جان من است
نامه تو خط امان من است
ای نگهت خــواستگـه آفتــــــاب
بر من ظلمت زده یک شب بتاب
پرده برانداز زچشم ترم
تا بتوانم به رخت بنگرم
ای نفست یار و مددکار ما
کی و کجـا وعده دیدار ما
==============
شيعيان فرهنگ عاشورا چه شد
پرچم خـون رنگ عاشورا چه شد
کيست تا پرچم به دوش خـون کشد
شيعه را از خـواب خوش بيـرون کشد
=====================
ای كه هر دم دم ز حيدر ميزنی
بر يتيمــان علــی سر می زنی
شاهـد اقبـــــال در آغوش کیست
كيسه نان و رطب بر دوش كيست
كيست آن كس كز علی يادی كند
بر يتيمــان مــن امــــــــدادی كند
دست گيــرد كـودكـان درد را
گرم سازد خانه های سرد را
ای جوانمــردان جوانمردی چه شد
شيوه رندی و شبگـــردی چه شد
شيعگی تنـها نماز و روزه نيست
آب تنـها در ميـان كــــوزه نيست
كاسه را پر كن ز آب معرفت
تا درو جوشد شراب معرفت
باده ی ممــــا رزقنــاهــم بنـوش
ينفقون بنيــوش و در انفاق كوش
هم بنوش و هم بنوشان زين سبو
لـن تنالـــــوا البـر حتــی تنفقــــوا
جستجويی كن سبـــوی باده را
شستشويی كن به می سجاده را
ای مسلمان زاده بعد از هــر اذان
ركعتی تنهی عن الفحشا بخـوان
گر نمــــازت ناهی از منكر شود
از اذانت گوش شيطان كر شود
هر سحـر دست نيايش باز كن
بيخود از خود تا خـدا پــرواز كن
بال مـــرد حق بـود دست دعـا
ليس الانسـان الا مــا سعـــی
===============
می رسد از راه مــردی از دیـار آشنایی
بر زبانش مهربانی در نگاهش روشنایی
روشنایی می دهد خورشید را برق نگاهش
می گذارد آسمان هر روز پیشانی به راهش
می رسد مهدی به دستش تیغ سرخ اقتدار
لافتی الاعلی لا سیف الا ذوالفقـار
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 418
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0