در آسمان نگاهش بهشت منزل داشت
بهشت روشنی از آن همه فضائل داشت
شکوه و هيبت و حسن و ملاحتش بی مثل
عجب جمال و جلالی در آن شمايل داشت
نگاه روشن او آيه های «والفجر» و
لبش تـرنم «يا ايها المزمّل» داشت
رسيد صبح سپيد نـزول «أعطينا»
رسيد و کوثری از روشنی حمايل داشت
مسيح بود و دمش جان تازه می بخشيد
که زنده از نفحاتش هزارها دل داشت
دمی به ابروی پيوسته خم نمی آورد
اگر که لشکر طاغوت در مقابل داشت
اگر که سـيل عداوت،چو کـوه پا بـرجا
اگر که موج ندامت،صفای ساحل داشت
نشد فـداش گـر ايـن نيـمـه جـان ناقـابل
به راهش آن همه جان بر کفان قابل داشت
چه کرد رو ح خدا در جهاد عشق و عقل
حکيم عاشق و دلدادگان عاقل داشت
گذاشت بر دل ما گرچه داغ هجرش را
مسیر روشن او سالکان واصل داشت
نهاد دست خدا در وجود «سيّد علی»
شکوه و هيمنه ای که «امام راحل» داشت
خدا کند که بفهمیم این سعادت را
حیات طیبه را، نعمت ولایت را
یوسف رحیمی
...............................
تقدیم غمت خونجگر لاله ی ما بود
بی مهر رخت سایه ی غم هاله ی ما بود
هجران تـو در دل شـرر نالـه ی مـا بود
هر لحظه فراغت غم صد ساله ی ما بود
ای مـاه کـه دادی همه را مهــر خــدایی
چون شد که دمیدی به شبستان جدایی
ای ماه جماران که زهجرت چو هلالیم
یک بار بر افروز و ببین ما به چه حالیم
سر تا به قدم محنت و انـدوه و ملالیم
بایـد کـه بسـوزیـم و بگـرییـم و بنـالیم
هر صبح فراق تو به ما شام بلا بود
ایـام غمت بـر همـه ایـام بـلا بود
ای همدم یاران خدا جوی جماران
ای کعبه ی دل بیت تو در کوی جماران
ای گرد عزایت به سر و روی جماران
با یاد تو چشم همگان سوی جماران
باز آ که خزان بی تو بهاران دل ماست