عمليات بدر بود،بچه ها قرار بود در عمليات شركت كنند.عمليات در نيمه های شب شروع شد. بچه ها همه سوار بر قايق ها شروع به حركت كردند،بچه ها پارو زنان قايق ها را به حركت در آوردند.آن شب صدای پاروها كه به آب برخورد میكرد می توانست عمليات را لـو دهد و عمليات را به شكست بيانجامد.بچه ها همچنان در آبهای اطراف نيـزارها حركت میكردند.
ما قايق ها را از حركت باز داشتيم و دست به دعـا گشوديـم:
خداوندا كاری كن كه عراقی ها متوجه نشوند.
ما دعـا كرديم و ناگهان بادی وزيدن گرفت،همـراه با وزش باد نيـزارهای كنار آبـراه شروع كـردن به هم خوردن و همزمان نيـز صدای قـور قـور قورباغه ها شروع شد.
صدای وزش باد و به هم خوردن نی ها و قـور قـور قورباغه ها به انـداز ه ای بلنـد شد كه مـا توانستيم با سرعت و اطمينان پارو بـزنيم و خود را به سنگرهای عراقی ها برسانيم.