بسم الله الرّحمن الرّحیم
بلبلی برگ گلی خـوش رنگ در منقـار داشت
و اندر آن برگ و نوا خوش نالههای زار داشت
گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست
گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت
در نمیگیـرد نیاز و ناز ما با حسن دوست
خـرم آن کز نازنینـان بخت برخوردار داشت
خیـز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم
کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت
گــر مـرید راه عشقی فکـر بدنامی مکن
شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت
وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر
ذکـر تسبیــح ملـک در حلقـه زنـار داشت
چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت
شیـوه جنـات تجــری تحتـها الانـهار داشت
به نقل از: کتاب «لاله ای از ملکوت» ؛
شرح حال عارف کامل،حاج شیخ جعفر مجتهدی تبریزی
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 796
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1