بسیج ای دست و بازوی ولایت
خط سـرخ عـزل تا بی نهایت
تو را نشناختن حق ناشناسیست
تعارض با تو کفر و ناسپاسیست
بسیجی سست و بی حال است آیا
زبان غیـرتش لال است آیا
بسیجی از چه رو خاموش ماندی
زبان بستی سراپا گوش ماندی
نمی بینی مگر دجاله ها را
سرود شوم نفی لاله ها را
ببین نشخوار صبح و شامشان را
طنین طعنه و دشنامشان را
علی را بی عدالت نام دادند
ولایت را وکالت نام دادند
به سر اندیشه هایی خام دارند
ولی داعییه اسلام دارند
کدام اسلام اسلامی که مرده ست
سرتسلیم بر شیطان سپرده ست
بسیجی سست و بی حال است آیا
زبان غیرتش لال است آیا
بسیجی طابع اسلام ناب است
لقایش تیغ سرخ آفتاب است
کدام اسلام اسلام حسینی
که جاری شد زلبهای خمینی
نگه کن بلبلان این چمن را
بلوچ و ترک و ترکمن را
بسیجی شیعه و سنی ندارد
به فرمان ولی سر می گذارد
خمینی گفت سر گردان نباشید
اسیر دست نامردان نباشید
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 323
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5