بی خبر از همدگر خوابیـدن چه سود
بر مزار مردگان خویش نالیدن چه سود
زنده را باید به فریادش رسید
ور نه بر سنگ مزارش آب پاشیدن چه سود
زنده را تا زنده است قدرش بدان
ور نه بر روی مزارش کوزه گل چیدن چه سود
زنده را در زندگی دستش بگیر
ور نه مشکی از برای مرده پوشیدن چه سود
با محبت دست مادر را ببوس
ور نه بر روی مــزارش تاج گل چیدن چه سود
یک شبی با زنده ها غمخوار باش
ور نه بر روی مــزارش نالیـدن چه سود
تا زمانی زنده ایم بیگانه ایم
در عـزاها روی همدیگر بوسیدن چه سود
گر توانی زنده ای را شاد کن
در عـزا عطر و گلاب ناب پاشیدن چه سود
از برای مادرت یک گل خوشبو ببر
تاج گلها در کنار همچیدن چه سود
گر نرفتی خانه اش تا زنده بود
خانه صاحب عزا شبها خوابیدن چه سود
گر نپرسی حال من تا زنده ام
گریه و زاری و نالیدن چه سود
سال ها عید آمد و رفت و نکردی یاد من
جای خالی مرا در خانه ام دیدن چه سود
گر نکردی یاد من تا زنده ام
سنگ مرمر روی قبر موسی چیدن چه سود
این همه همدردی و همبستگی و تاج
گل در عزا و در مصیبت روی هم دیدن چه سود
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 329
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2