در چنین روزی،تلاش نکنید به شکل مصنوعی و با استفاده از دستگاه،زندگیم را به من برگردانید و این را بستر مرگ من ندانید.بگذارید آن را بستر زندگی بنامم.بگذارید جسمم به دیگران کمک کند که به حیات خود ادامه دهند.
چشمهایم را به انسانی بدهید که هرگز طلوع آفتاب،چهره یک نوزاد و شکوه عشق را در چشم های یک زن ندیده است.
قلبم را به کسی هدیه بدهید که از قلب جز خاطره ی دردهایی پیاپی و آزار دهنده چیزی به یاد ندارد.
خونم را به نوجوانی بدهید که او را از تصادف ماشین بیرون کشیده اند و کمکش کنید تا زنده بماند تا نوه هایش را ببیند.
کلیه هایم را به کسی بدهید که زندگیش به ماشینی بستگی دارد که هر هفته خون او را تصفیه می کند.
استخوان هایم،عضلاتم،تک تک سلول هایم و اعصابم را بردارید و راهی پیدا کنید که آنها را به پاهای یک کودک فلج پیوند بزنید.
هر گوشه از مغز مرا بکاوید،سلول هایم را اگر لازم شد،بردارید و بگذارید به رشد خود ادامه دهند تا به کمک آنها پسرک لالی بتواند با صدای دو رگه فریاد بزند و دخترک ناشنوایی زمزمه باران را روی شیشه اتاقش بشنود.
آنچه را که از من باقی می ماند بسوزانید و خاکسترم را به دست باد بسپارید،تا گلها بشکفند.
اگر قرار است چیزی از وجود مرا دفن کنید بگذارید خطاهایم،ضعف هایم و تعصباتم نسبت به همنوعانم دفن شوند.
گناهانم را به شیطان و روحم را به خدا بسپارید و اگر گاهی دوست داشتید یادم کنید.
عمل خیری انجام دهید،یا به کسی که نیازمند شماست،کلام محبت آمیزی بگویید.
اگر آنچه را که گفتم برایم انجام دهید،همیشه زنده خواهم ماند
:: موضوعات مرتبط:
متفرقه ,
,
:: بازدید از این مطلب : 710
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2