هر چقدر بـد شدی بــازم حرف رفتـن نـزدم
تو همش راهتو رفتی من همش راه اومدم
تا به سختیـا رسیدیـم خودتـو باختی چرا
اگه دوریم دغدغت بود دورم انداختی چرا
هرکاری کردم به چشت اصلا نیومد
ببخش عزیزم که همین ازم بر اومد
چیشد اون حس زلالت اون دل ساده و صاف
لا اقل دستشـو ول کن جلـو من بی انصاف
من دـلم قد یه دریاست طاقتـم خیلی کم
نگیــــر دستاشو اقلا پیشـم انقـدر محکم
تا یکی اومد سراغت دل من رو پس زدی
تـو کنار کشیدی اما کاش کنـار میومدی
به هــر دری زدم کـه تـو آروم بگیـــــری
حالا که خوبه همه چی تو داری میری
اگر چه رفتی عزیزم با عشــق تازه
ولیکن این در رو به تو همیشه بازه
یه روزی خسته میشـی از پرسه و ولگـردی
یا پشیمون میشـی از اینکـه منــو ول کـردی
تازه خواستم پـر بگیـرم که شکستــی بالمو
تو که جای زانوهام نیستی نفهمیدی حالمو
:: موضوعات مرتبط:
شعر عاشقانه ,
,
:: بازدید از این مطلب : 953
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4